من و تو

تولد همسریم

نمیدونم چرا انقد واسه نوشتن تنبل شدم ، شاید به خاطر این سایته نی نی وبلاگ باشه که اجازه نظر دادن به دوستام و نمیده  به هر حال این چند روز هم گذشت خونمون هنوز آماده نشستن نشده و من هر روز پیگیرم  ، نقاش کار خودش و میکنه و کابینت ساز درگیره رندگیه خودشه و منم که نتونستم تولد همسر عزیزم و اونجوری که میخواستم بگیرم  پنجشنبه با کلی زحمت و فکر که واااای چی کار کنم ، چی بخرم ، چه جوری خوشحالش کنم زنگ زدم به بابام که بره و واسه سیام قلیون بخره شبم برنامه ریزی کردم که بریم خونه افسانه و امشب و با خونواده من و فرداش که دو اسفنده و روز اصلیه تولد با خونواده همسرم باشیم پنج شنبه که به خیر و خوشی گذشت و جمعه صب من و سیام رفتیم محل ک...
14 ارديبهشت 1393

حکمت خدا

پیروز وسایل سیسمونیه خواهرم و آوردن و رفتم اونجا که ببینم این موش کوچولوی خاله وسایلاش چه شکلیه  کلی کیف میکرد که اون وسایلارو نشونم بده  الهی من فدای این خواهریم بشم که انقد خوشحاله _ ایشا... که نی نیش سلامت باشه _ خب ... برسیم به همسایه افسانه اینا . همسایه روبروییشون یه خانومیه که حدودا یکسال میشه اومده اونجا و زندگی میکنه اونجوری که مامان میگفت حدود 20 سال بود که این زن و شوهر  منتظر بچه بودن و این دکتر و اون دکتر و این دارو و اون دارو  تا جایی که دیگه کلا امیدشون و از دست دادن و بعد از چند سال نشستن سر جاشون و قید بچه دار شدن و زدن . طبقه پایینیه این خانوم هم ، یه خونواده سه نفره هستن که یه دختر نااز...
14 ارديبهشت 1393

روزمره گی ها

وااااااااای خدا جونم  خوابم میااااااااد دارم میمیرم از بیخوابی این هفته اصلا یه خواب نرمال و راحت و اندازه نداشتم سیام که همش درگیره کاره و شبا دیر میاد خونه منم که بعد از شرکت میرم پیشه سیام تا کمک دستش باشم و همراه اون دیر میام خونه دیشبم داشتیم گوشه اپن خونه و سیمان میزدیم و دیر رفتیم خونه و خوابیدیم   ماشا... سیام صب که زنگ زدم بهش سرحاال و شاداب بود _ با اینکه از منم زودتر بیدار شده بود اما من دارم میافتم ناااااا مدارم اصلا کمد دیواریه خونمون و زدن و مونده آشپزخونه بعدشم که کاغذ دیواری وااااااای کی تموم میشه این یک هفته دیشب سیام خیی ناراحت بود _ همش میگفت تنهاییم و کسی نیست که یکم کمکمون کنه و حدا...
14 ارديبهشت 1393

چه جوری بیدار شم

وااااااااای من چی کار کنم  صبا دیر میرسم سر کار انگار بیهوش میشم ، مخصوصا وقتی سیام بغلم میکنه  دیگه اصلا نمیتونم پا شم   هی بهش میگم بغل نکن ن ن ن    وقتی هم من خواستم بغلت کنم نذااااااااااااااااااز   اما نمیشه یا اون گوش نمیده یا من نمیخوام  بهش میگم ساعت و که میپرسم اگه ساعت 8 صبحه بگو 8:30 اگه 7 بگو 8 بهم دروغ بگو اما اصلااااااااااااااااااا ساعت و میکشم جلو بازم نمیشه دیشب تصمیم گرفته بودم امروز و زود بیدار شم صبح طفلی سیام اومد بغلم کنه بهش گفتم بغلم نکن اما دلم نیومد باز خودم چسبیدم بهش بعدم هیچی دیگه ... بازم مدرسم دیر شد خدااااااااایا من چی کار کنم زود بیدارشم یعنی .....
14 ارديبهشت 1393

خوشگله خاله

جوجوس یه روزه خاله به دنیا اومدنت و تبریک میگم نازم ایشا... که ببینم یه روز رفتی آمریکا دکتر شدی ...
14 ارديبهشت 1393

حسسه من

گاهی دلم نبودن میخواهد گاهی که به این گاه بودنم می اندیشم ، دلم میگیرد دلم از همه بودن ها میگیرد وقتایی که حالم بده هیچی نمیخوام ، تو رو نمیخوام  ، اون و نمیخوام ، خودم و نمیخوام ، هیچ کسی و دوس ندارم چه کاریه آخه زندگی کردن این همه خودم و میکشم که تو بیای که آخرش مثل من بگی چرا اومدم ؟ خیلی خودخواهم خیلی من خودم امروز حسسه اضافه بودن و دارم ، حسسه اینکه دلم میخواست نباشم بعد میرم دکتر که تو بیای   ...
14 ارديبهشت 1393

برادر

برادر شخصی به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود” شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون امد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم میزند و ان راتحسین می کرد”پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید:این ماشین مال شماست” اقا؟ پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است. پسر متعجب شد وگفت:منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری “بدون اینکه دیناری بابت ان پرداخت کنید”به شما داده است؟ اخ جون ” ای کاش…؟ البته پل کاملا واقف بود که پسر چه ارزویی می خواهد بکند” او می خواست ارزو کند که ای کاش او هم یک همچ...
14 ارديبهشت 1393

93.2.4

زندگی همینه انگار نه انگار که شب بهش دست دادیم و یه لبخند تحویل هم دادیم و ازش قول گرفتیم که حتما بیاد خونمون اینجور وقتا یه تلفن نصف شب و سر صبح میتونه کلی تکونت بده اینکه پاشین بیاین آقاجون فوت کرده سیام میگه شب بعد از خدافظی رفته حموم و همونجا تا صبح زیر آب مونده ای ... عجب روزگاریه حالا اون که رفت ، خدا به جاریم صبر بده که تو همه دنیا فقط همون یه پدر مونده بود واسش خدا به همه ما عمر باعزت بده عمری که تا لحظه های آخرش هم ما رو محتاج هیچ کس نکنه خدا بیاومرزتت آقاجون
7 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من و تو می باشد